به گزارش روضه نیوز ؛متن کامل سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین علیرضا پناهیان در جمع بانوان فعال فرهنگی مورخ 3 دی ماه 1395 را در ادامه میخوانید.
ایجاد شبکه های اجتماعی
یکی از مهمترین اقدامات در فعالیتهای فرهنگی بانوان، خصوصاً در چنین شهری با این زمینه ها که فعالیتها مقدماتی انجام شده است، شبکه سازی اجتماعی است. مقدمه این کار چیست؟ فعالیتها عمومی، تبلیغی، هیئتی و مسجدی در این شهر به خوبی انجام شده است. ایجاد انس در این شهر انجام شده است. اکنون زمان این است که ما از این فضا استفاده کنیم. استفاده از این فضا که بالأخره زمینه اجتماعی و نفوذ معنوی بالاست، به این است که ما شبکه اجتماعی درست کنیم. شبکه اجتماعی درست کردن یک کاری فراتر از تبلیغات انجام دادن و فراتر از جاذبه های فرهنگی است و بهشدت هزینه ها را کاهش میدهد حتی درآمدزایی ایجاد میکند.

قدرت شبکه سازی
آن بحثی که باموضوع تشکیلات در اربعین مطرح کردم، دریک دهه در دانشگاه هنر هیئت محبین اهلبیت مطرح کرده بودم، اگر آن را پیگیری کنید نکاتی در آن است که با این بحث مناسبت دارد. دیگر این موضوع را زیاد بسط ندهم.اگر شما شبکه سازی اجتماعی نداشته باشید باید با تبلیغات تلویزیونی و با یک مداح و سخنران برجسته و جذاب جلسه تشکیل دهید، ولی اگر شبکه ای داشته باشید که معلوم باشد این افراد چگونه با هم مرتبط هستند، هر سرگروهی 10 نفر، هر کدام از آن 10 نفر، 10 نفر و با این ابزار ارتباطی که امروز کار را آسان کرده است میتوانید بگویید در عرض 1 ساعت با موبایل یا هر وسیله دیگری به شیوه شبکه اجتماعی میتوانید نیمی از بانوان اهواز را برای فلان اجتماع جمع کنیم و این یک قدرت است.

تفاوت شبکه سازی های غربی و دینی
فرق شبکهسازی اجتماعی برای ما با شبکهسازی اجتماعی که دشمنان ما از طریق اینترنت، موبایل و شبکههای ارتباطی اجتماعی در اینترنت - مثل تلگرام و واتسآپ - ایجاد میکنند این است که ما آدمها را میشناسیم و به هم مرتبط میکنیم، ولی آنها نه فقط شمارههای همدیگر را دارند. آن ارتباط عمیق و وسیق را نمیتوانند بین افراد حتی ضدانقلاب حرفهای برقرار کنند، ولی ما میتوانیم این ارتباط عمیق را برقرار کنیم. حتی باید مانورهایی گذاشت. مثلاً اگر ما چند ماه روی شبکهسازی اجتماعی کار کردیم، یک مانور بگذاریم بگوییم جمعه 10 صبح، میخواهیم 10 هزار نفر را بدون سروصدا یکجا جمع کنیم، فقط به هم میگوییم بلند میشویم میآییم، بر اساس وظیفه تشکیلاتی که باید مقدماتی طی شود تا آدم به اینجا رسیده باشد، نیروها را توجیه کرده باشید.دشمنان دین این بلاها را به سر ما آوردند. وقتی پیامبر گرامی اسلام(ص) شروع به سخنرانی در روز غدیر کردند یکدفعه دیدند چند هزار نفر از پای منبر پیغمبر آبستراکسیون کردند، انگار با هم از قبل قرار گذاشتند و بلند شدند و رفتند و جلسه را به هم زدند که در روایت عجیب است که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند برو جمعیت عقب را به جلو بیاور تا بتوانم به سخنرانی خود ادامه بدهم؛ یعنی ضربه خود را به جلسه زدند، اینها قرار گذاشته بودند، هر کسی با رئیس قبیله خودش هماهنگ شده بودند که نباید بگذاریم این سخنرانی پیغمبر بگیرد.
شبکه سازی برای فعالیت های تربیتی
ما باید شبکه سازی اجتماعی داشته باشیم و در آن فعالیتهای فرهنگی تربیتی خود را انجام دهیم و فقط هم مصرف این شبکههای اجتماعی کارهای تجمعی نیست. آن یک مانوری است و گاهی ضرورت پیدا میکند ولی از این طرف کارهای تربیتی که میخواهید بکنید کار چهره به چهره را انجام دهید. خب این معنا ندارد، ما تا کی میخواهیم یک نفر بالا بنشیند همه پایین بنشینند گوش دهند و بلند شوند به خانه خود بروند. ما باید این را تغییر دهیم، از نظر روش باید یک نفر برای 10 نفر صحبت کند، الآن اتفاقی که شبیه آن اینجا دارد میافتد، الآن با همه بانوان مذهبی که صحبت نمیکنم با یک گروهی صحبت میکنم که اینها بعداً بروند کار انجام دهند، شما طبیعتاً میروید و اینها را منتقل میکنید.
برخی از همین شهدای بزرگوار اربعین یکی از پسرها یا داماد و بستگانی از این دست توضیح میدادند که اینها میآمدند سیدیهای شما را چطوری بین مردم توزیع میکردند. حالا من از این کارها خبر دارم از این کارها و بهتر از این هم میشود انجام داد، یک خانمی در تهران است خودش سیدیها و سخنرانیهای ما را گوش کرد و محل مراجعه دانشآموزان و دانشجویان برای مشاوره است. بعد به آن میگوید شما این نوارها را گوش کن، ببینم حالت بهتر میشود یا خیر، مثل قرص و دارو نوشتن، خیلی هم کارش گرفته است. بد نیست این خانم را یکبار به اینجا دعوت کنید تجربه خیلی بالایی دارد. ایشان فهرستی از نسخههای خودش را بنویسد برای انواع دختران که چه مشکلاتی دارند، چه بحثهایی را پیشنهاد میکند. حالا بحثهای بنده ضعیف است، بحثهای قویتر و بهتر را آدم پیدا میکند و نسخهنویسی میکند، میگوید چه کسی چه مشکلی دارد فلان مطلب را به او میدهد.
ایجاد یک تشکیلات منسجم از طریق شبکه سازی
سخنرانی برای جمع یک کار فوقالعاده حداقلی است یا اگر آدم بخواهد جریانسازی اجتماعی کند برخی جاها کار حداکثری است. ولی کار تربیتی بیشتر کار فردی است و نمیتوانید به تعداد آدمها و دستههای کوچک آدمها مربی داشته باشید پس باید مربی بسازید و در جریان شبکهسازی اجتماعی خیلی از نیروهای شما مربی میشوند، سطح ارتباطیشان بالا میرود مجبور میشوند با هم کار کنند. زرنگی کردن است که دو هزار نفر از مؤمنین بیایند در مسجد بنشینند هیچگونه ارتباطی با هم نگیرند بهبه و چهچه برای معارف دینی بگویند، بلند شوند هر کدام بروند برای خود در زندگی آنها را پیاده کنند. این زرنگی و فریب دادن خود است. اگر شما راست میگویید میخواهید دینداری کنید با رفیق و بغلدستی خود ارتباط بگیرید و با هم کار کنید، در کار اختلافنظرها و سلیقهها رو میآید، حالا همدیگر را تحمل کنید به نفع هم کوتاه بیایید عیب همدیگر را بعد از تمام شدن کار بپوشانید، عیب همدیگر را به عهده بگیرید، خوبی خودتان را به بغلدستی خود بدهید،بگویید قسمت خوب کار برای ایشان بود، خراب شد تقصیر من بود. اینها بحثهایی است که در تشکیلات و انسجامی که باید بین افراد ایجاد شود، در شبکهسازی مطرح میشود. خیلی راحت بعد تبدیل به یک قدرت- حتی یک قدرت اقتصادی - میشوید، چه اشکالی دارد از این شبکه برای قدرت اقتصادی استفاده کنید.
کارآفرینی از طریق شبکه سازی های اجتماعی
خانمها میخواهند خرید کنند، برنج برای خانه بخرند، از کجا بخرند؟ الآن شما چند هزار نفر را میتوانید در اهواز بهصورت شبکهای سازماندهی کنید که حتی برایشان تعیین کنید که بچهها بروید از این مغازه خرید کنید، یا هر کسی برنج میخواهد ما میخواهیم مستقیماً یک تریلی از شمال بیاوریم 10 درصد ارزانتر میشود، شما چند نفر را میتوانید ساماندهی کنید؟ که دیگر تبلیغات عمومی نشود!بهطور تقریبی 5 هزار نفر شاید هم بیشتر اما بستگی به حوزهای دارد که هر یک از خواهران کار میکنند، مثلاً ما با بچههای دانشگاه و تشکلات در ارتباط هستیم تعداد بیشتری را میتوانیم پوشش دهیم.
مثلاً 5 هزار نفر، 5 هزار نفر در اهواز یک اقتصاد بزرگ است. از این 5 هزار نفر 2 هزار نفر در سال بخواهند چادر بخرند، شما آن چادر را بخرید 10 درصد برای تخفیف را کنار بگذارید و 10 درصد هم سود مجموعه بگذارید یک قدرت اقتصادی میشوید. من اینها را صحبت کردم صحبتی که احتمالاً پخش نشد، در هیئت شهدای گمنام انجام دادم. به آن هیئتیها گفتم، میگفتم چند نفر شما تسبیح دارید معلوم شد از 2 هزار نفر آنجا هزار نفر آماده در جیبشان داشتند، حالا بقیه هم داشتند منتهی در خانهشان بود، در طول سال چند تا هیئت اینجوری در تهران است، مثلاً هزار تا، هزار ضرب در هزار، تهران و شهرهای دیگر را حساب کنید یک میلیون، این یک میلیون سالی چند تسبیح میخواهند حساب کنید؟ سالی یک میلیون تسبیح میشود، شما برای سالی یک میلیون میتوانید کارخانه تسبیح بزنید، پول این تسبیحها با سود 50 درصد چه کسی میبرد؟ چین. آمده نشسته نگاه کرده دیده اینها تسبیح میخواهند، گفته سال اول اینها تسبیح خود را دانهای 20 هزار تومان میخرند، سال اول 10 هزار تومان بفروش، تسبیحها را آورده دانهای 10 تومان فروخته و کارخانههای ما ورشکست شدند، چون کارخانههای ما دیگر سود نمیکردند. سال بعد که کارخانهها تعطیل شدند تسبیح را 30 تومان فروخت! همه پولش به چین میرود! اقتصاد مقاومتی یعنی چه؟ یعنی ما دورهم جمع شویم خودمان اقتصاد خود را اداره کنیم. شما تصمیم بگیرید یک فروشگاهی را احیاء کنید، ممکن است نتوانید برخی از مغازهها و کارخانهها را تعطیل کنید؛ میتوانید بگویید 5 هزار نفر خریدار تضمین میکنیم، این 5 هزار نفر سالی یک روسری که میخرند، این یک مغازه عجیب غریب میشود! من 5 هزار نفر مشتری تضمینشده دارم. این سود را چه کسی میبرد؟ یک ذره یک ذره این و آنی که معلوم نیست این پول را کجا خرج میکنند. شبکهسازی اجتماعی و تشکیلات را جدی بگیرید.

دوره فعالیت های سنتی گذشته
کار معنوی به شیوه سنتی، دیگر دورهاش گذشته است. این را رسماً در بیت گفتم. من چه حرفی برای مؤمنین دارم جز حرفی که آنجا زدم و جاهای دیگر توضیح دادم. از نظر سیاسی بهترین شیوه درست کردن رأی شبکههای اجتماعی است. از نظر فرهنگی و تربیتی بهترین شیوه همین شبکه است. یک نمونه دیگر مثال بزنم. اوایل دوران اصلاحات بوداصلاً حضور روحانی در دانشگاه معنا نداشت، اینقدر علیه روحانی و طلبه جماعت جو درست کرده بودند. من هم در دانشگاه تهران تدریس و صحبت میکردم و آنجا حرکتی داشتیم. 5، 6 بچه حزباللهی آمدند که میخواهیم کار کنیم. حالا تلویزیون تازه 7، 8 تا از صحبتهایم را پخش کرده بود و جذابیتی ایجاد شده بود که شما بیایید اسم شما را روی دیوار بزنیم بچهها در آمفیتئاتر جمع شوند. گفتم چند نفر جمع میشوند؟! آمفی تئاتر 500 نفره چند نفر جمع میشوند؟ آنها 100 نفر را تخمین زدند و آن زمان 100 نفر خیلی بود. گفتم من به 100 نفر قانع نیستم، شما بیایید کار شبکهای کنید. این تجربهای است که به شما نقل میکنم حالا شما جزئیات داستان را تا آخر ببینید. گفتم شما 5 نفر هر کدام چند نفر میتوانید جور کنید؟ قرار شد هر کدام 5، 6 نفر جور کنند. گفتم 2، 3 نفر یا هر چقدر که میتوانید درست کنید، هر کدام رفتند دوستانشان را آوردند و یک جلسه 40، 50 نفره کاری درست شد. گفتم بچهها من میخواهم نهجالبلاغه بگویم بحثهایی در مورد جوانان که به دردشان میخورد، هر کدام از شما چند نفر را میتوانید پایکار بیاورید؟ آنها فکر کردند هر کدام 5، 6 نفر یا 10 نفر بیاوردند و ثبتنام کنند که شما میآیید قول میدهید ریزشها را هم حساب کنید و بعد ثبتنام کنید. گفتم زمان را بعداً میگویم. زمان اول دوران اصلاحات، موبایل زیاد نبود تازه آجری برخیها داشتند. چیزی حدود 400 نفر ثبتنام شد، گفتم حالا به دیوار بزنید ثبتنام برای کلاس نهجالبلاغه فلانی، گفتند کسی نمیآید، گفتم بزنید یک 10 نفر هم اینطوری میآیند. اولین جلسه ای که تشکیل دادیم سالن پر بود، حالا آن زمان سران اصلاحطلب به دانشگاه تهران میآمدند 20 نفر جمع میشد! جو دست آنها بود ولی همه داشتند شاخ درمیآوردند اینها چطور جمع شدند؟! مگر یک طلبه روضهخوان چقدر طرفدار دارد؟! ما هم دوربین تلویزیون را برداشتیم آوردیم آن برنامه بهترین برنامه جوان شد. بعد به آقای رحیمپور ازغدی گفتم اینجا بستر خوبی است، بعد از اینکه من صحبت میکنم ممکن است نصف سالن بیرون برود، ولی شما بیایید صحبت کنید، من آن دوربین و بچه ها را نگه میدارم صحبت شما را هم بشنوند و هم ضبط میکنند تا پخش شود، آقای رحیمپور ازغدی از آنجا تلویزیونی شد، ما جمعیت پایکار خود را با شبکه داشتیم نه با اطلاعیه. هر کسی نگاه میکرد دانشگاه تهران، هر چه فکر میکردند که دانشگاه تهران که در تسخیر ماست، چرا برای ما جمع نمیشوند؟ چون ما کار شبکهای کرده بودیم.حالا شما در میان بانوان اگر کار شبکهای کنید انگیزههای فرهنگی آنها را افزایش میدهید. شما خواستید روی کسی کار کنید بگویید از الآن شما مسئول گروه هستید، خیلی فرق میکند تا اینکه من مصرفکننده و شنونده باشم و بروم تا اینکه من مسئول تیم شوم. میتوانیم به او بگوییم به بچههایتان این مسئله را گفتید، این کار را کردید، این تکه حجاب را گفتید، این کمکم روی خودش اثر میگذارد احساس مسئولیت میکند.
پس پیشنهاد و نکته اول بنده این است شما وارد شبکهسازی اجتماعی و کار تشکیلاتی شوید. اصلاً فایده ندارد ما همینجوری صدا بزنیم خانمها و آقایان اتحاد خود را حفظ کنید، خب ظرف این چیست؟ ما تشکیلات داریم در این تشکیلات اخلاق اجتماعی خود را تقویت میکنیم. من به آن بحثها برنگردم.
مرحله دوم تقسیم کار
نکته دوم تقسیمکار است باید بین ما تقسیمکار صورت بگیرد. یک نفر باید سراغ جذب بیحجاب ها برود بگوید بیحجابی شما هم اشکال ندارد، یک نفر باید برود به بیحجابها بگوید چرا اشکال ندارد، شما دارید ضربه میزنید، من به تقسیمکار معتقدم. یک نفر تند، یک نفر میانهرو و یک نفر کند باشد، بالأخره مردم اینطوری هستند. شما باید با همه اینها ارتباط بگیرید ولی ته این تشکیلات به هم مرتبط باشد.
در تهران این کار را کردم پایین خیابان ولیعصر نزدیک میدان فلسطین به نام شهدای گمنام هیئت دارم، هفتگی تاریخ اسلام میگویم. هیئت اخلاق دارم. هیئت دومی را که میخواستم مثال بزنم، حالا من یک نفر هستم؛ بچههای هیئت اول اعتراض کردند گفتند آقا شما داری به هم میزنید، الآن پاتوق شما اینجا شده بود، گفتم شما نگران نباشید من نمیگذارم جمعیت این دو با هم قاطی شود، میگفتند یعنی چه؟ جمعه وقت بچهها آزادتر است به این هیئت میآیند! گفتم خیال شما راحت باشد یک جمعیتی آنجاست یک طور حرف میزنم، یک جمعیتی اینجا هستند طور دیگر با آنها حرف میزنم. اصلاً من نوع حرفهایم فرق میکند من نمیتوانم یک جور صحبت کنم، من دارم دق میکنم و نمیتوانم همه حرفهایم را آنجا بزنم. شاید این بحث تنها مسیر را برخورد کرده باشید، بحث جلسه دوم است، جلسه اول هم تاریخ اسلام است، اصلاً دو محیط و دو سبک است، اصلاً دو مخاطب دارد. من تا 3، 4 نوع مخاطب دیگر میتوانم جمع کنم ولی وقت و ثبات ندارم. بعد اصلاً نمیگذاشتم اینها قاطی شوند. وقتی در دفتر کار خودم یک کتاب از من بیرون آمد مقدمه آن را بهصورت نثر ادبی نوشتم و بقیه کتاب را بهصورت پیاده شده سخنرانی، یکی از همکاران من میگوید چقدر مقدمه کتاب عالی بود، بقیه را اصلاً نتوانستم بخوانم حوصلهام نکشید. یکی دیگر از همکارانم میگوید بقیه عالی بود، مقدمه چیز مزخرفی بود، دو رفیق من که دو سلیقه دارند، هر دو را باید به دعای کمیل ببرم؟ هر دو را یک جور جلسه ببرم؟ این ظلم است. جلساتی داشته باشید که روی زمین بنشینند و همچنین جلساتی بگیرید که روی صندلی باشد. ما یک زمانی این کارها را در تهران دوره اصلاحات انجام میدادیم. هیئت رزمندگان جلسه در اصفهان، همدان و تهران میگرفت، من اینها را تجربه کردم، دیگر خودم خسته شدم و آن را رها کردم، فقط خواستم اثبات کنم میشود. یک دهه اصفهان رفتیم قبلش میگفتم این جوانان شما که با جوانان لاابالی رفیق هستند چه کسانی هستند؟ بگویید به اینجا بیایند، میآمدند. میگفتم اینها را دعوت میکنید جلسه اینطوری، در آمفیتئاتر اینشکلی در بالای شهر، قهوه و نسکافه میدادند، بعد یک وقت اسپند دود نکنید، آنجا یک ادکلن فلان جوری باشد. یک جلساتی میشد شبیه جلسات بیخود.
منتهی چون محرم بود آنها با لباسها و سرووضع خراب ولی نوعاً مشکی میآمدند. جالب است در اصفهان و همدان این کار را میکردیم. حالا در همدان مشکل داشتیم امامجمعه نمیگذاشت. من رفتم التماس کردم که این جلسه من است از شما خواهش میکنم، قبول کرد. قبل از سخنرانی ما یک نفر نی میزد، اینها که مداحی نمیخواهند این نی میخواهد، آنها هم کیف میکردند، بعد سؤالاتی که میکردند چه سؤالاتی بود؟ یک خانمی در همدان بلند شد گفت من از دینی که به اجبار به کشور آمده خوشم نمیآید و متنفرم و حالم بهم میخورد. من گفتم ما هم اتفاقاً از آن دین متنفریم خیلی بیخود کردند بهاجبار آمدند. منتهی شما در قصههای عشق و عاشقی و افسانههای قدیمی نشنیدید که دو پادشاه با هم درمیافتند پسر و دخترشان عاشق هم میشوند، این بد است؟ گفت نه. گفتم دو پادشاه در ایران و عرب آن زمان با هم درگیر شدند، دختر و پسرهایشان عاشق هم شدند، ما مردم هم عاشق اهلبیت شدیم اصلاً ربطی به آن ندارد. دختر نشست. مادرش آمد بیرون جلسه، میگفت من دخترم را بهاجبار اینجا آوردم ولی از اول تا آخر از شدت تنفر به شما نگاه نمیکرد، آخر جلسه برگشت به من گفت من دلم آرام گرفت، از این دین خوشم آمد، خدا خیرتان بدهد، هم مادر و هم دختر غیر محجبه بودند. در مورد آن سؤال که فرمودید که سخت بگیریم یا سهل؟ هر دو را بگیرید، کارها را تقسیمبندی و تخصصی کنید، همه کارها نباید یکجور باشد. یکجا مداح ببرید یکجا یکی نی بزند. من نمیخواهم نی زدن را رواج دهم. تمام این غیر محجبهها همه اهل شمع نذر کردن هستند، اینهایی که شمع نذر میکنند باید کجا بروند؟ در شهر شما کجا بروند؟ و اینجوری با خدا مناجات کنند، اینها کجا باید بروند؟ اگر شما جایشان را تعیین نکنید دشمن شما جایشان را تعیین میکند. از آنها هم استفاده میکنند، چند نفر بروید آنها را جمع کنید. تا دیدید کسی زمینه دارد در آن جلسه بفرستید، اصلاً بروید طلبه بشوید. چرا ما همه را یکی میکنیم؟
در دانشگاه هنر مسئول نهاد بودم، یک هیئت داشتیم و یک دفتر هنر و ادبیات، برخیها را به هیئت و برخیها را به دفتر و هنر ادبیات میفرستادم. کسی که مسئول دفتر هنر و ادبیات بود شیمیایی بود بعداً به شهادت رسید، آن کسی که مسئول هیئت بود او هنوز شهید نشده است او هم مجروح و جانباز 70، 80 درصد است. ولی بالأخره دو تشکیلات بود، نمیخواهم فرق این دو آدم را بگویم ولی هر کدام یک مدلی بودند.
پس بعد از تشکیلات، بحث تخصصی کار کردن شد. تخصصی کار کردن باعث میشود ما انواع اقسام طبقات جامعه را در بربگیریم. مثلاً شما جلسه میگیرید معلم، دانشجو، خانهدار در آن است، این غلط است. من بدبخت بیچاره نمیتوانم مخاطب خودم را تفکیک کنم، البته همین کاری که الآن میکنیم همین تفکیک است؛ که عملاً جایی بتوانیم انجام میدهیم، ولی دیگر جلسات عمومی ما اینطور است که عمومی است. اخیراً میخواستیم بحث تنها مسیر را مکان و مسجد آن را عوض کنم، گفتم یکبار بیایم و مسجد شما را ببینم، گفتم مسجد شما نمیشود. گفت چرا؟ گفتم شما مردم محلی دارید محلیها یک نیازهایی دارند، من میخواهم صفر تا صد جمعیت محلی نباشند جوانانی باشند که فقط برای این بحث آمدند، پایگاه شما فعال است نمیخواهم. پایگاه شما فعال است آدمهایی میآیند که نیازهای متنوع دارند، من میخواهم جلسه تخصصی بگیرم، اینجا این کار نمیگیرد، قاطی میشود و حرفهایم هم قاطی میشود. پس ما باید از حیث شیوه، ابزار کار، شیوه ارتباط، شیوه برنامه، محتوا و... کار تخصصی کنیم. مانتوهایی مانتوی خود را از کجا باید بخرند؟ شما که چادری هستید پس مانتوییها به جهنم؟! بله دیگر دیگران به آنها مانتو میفروشند و جامعه شما هم به جهنم میشود! شما باید مانتو بفروشید. تبلیغات مانتوفروشی طوری باشد که آنها را جذب کنید.
به کارهای اصلی بپردازید!
نکتهای که خواستم عرض کنم و به برخی از مثالهایم ربط پیدا میکند اینکه اکثر کارهای فرهنگی که انجام میدهیم فوقبرنامه است. ما خیلی عجیب هستیم. یک کارهای فرهنگی انجام میدهیم انگار اینجا اسرائیل، آمریکا یا فوقش لبنان است، مملکت دست ما نیست ما داریم یک کار فرهنگی میکنیم. چرا کارهای فرهنگی ما جنبه فوقبرنامهای دارد، خواهش میکنم به کارهای خود جنبه اصل برنامهای بدهید. شما چرا نمیروید مدرسه بزنید؟! مدرسه بزنید. دیروز خدمت حضرت آیتالله جزایری عرض میکردم که خوب است حوزهها مدرسه و دبستان بزنند. نمیدانم با طرح امین آشنایی دارید یا خیر، گفتم حاجآقا به آنجا طلبه میفرستیم تا در مدرسه کار کند، درسهای اصلی هم نمیدهد کارهای فرهنگی بکند، آن هم جای خودش، ولی من میخواهم مدرسه بزنم میخواهم ریاضی و جغرافیا یاد بدهم، من میخواهم نمره بچه دستم باشد، میخواهم از بچه پول بگیرم، چرا یک فرد دیگر آنجا مدیر باشد من بروم کار فوقبرنامه بکنم؟! من میخواهم کار برنامه بکنم. ایشان به یکی از دوستان فرمودند بیایند تهران و تجربه ما در تهران را به اینجا بیاورند و بعد خودشان هم تشریف بیاورند ببینند. مثلاً مذهبیها دم بوتیک فروشی میروند میگویند لطفاً اینجا بزنید بیحجاب وارد نشود، این یعنی کار فوقبرنامه! آقا بوتیک فروشی بزن، اصلاً من خودم بوتیک میزنم، چرا این کار را میکنید؟! بسیاری از کارهای فرهنگی ما فرقی با قبل از انقلاب ندارد. همیشه جنبه فوقبرنامهای و حاشیهای هستیم. در متن بروید، یک گروهها و لایههایی از شما کار فوقبرنامهای بکند یک گروههایی از شما کار برنامه بکند. برنامه چیست؟ مثلاً مساجد اهواز بیاید از مدرسه آدم جذب کند و در مسجد کاری انجام دهد که مدرسه درست کند. اتفاقاً این نیرو در اهواز وجود دارد.دیروز به شهر کارون رفتم آنجا خدمت دوستان عرض کردم که دبستانهای اینجا را شما اداره کنید، دبستان غیرانتفاعی با کمترین هزینه دست شما باشد. دوستان گزارش میدادند ما اینجا با آموزشوپرورش گفتوگو میکنیم گاهی تعامل و گاهی مشکل داریم، یکی از مدیران مدارسمان الآن جزء ضدانقلابها در لندن است. شما الآن میخواهید به آموزشوپرورش بگویید خواهشاً یک مدیر خوب بگذارید، بعد بخواهید در مدرسه نفوذ کنید تا دانشآموز جذب کنید، پس خودتان دبستان بزنید.یکی از پیشنهادهای جدی من به شما این است، من در تهران دارم پیگیری میکنم مکانش را دارند پیگیری میکنند، دانشگاه بزنید. انشاءالله دبیرستان، دبستان و مهدکودک میزنید. دفعه بعد که اینجا آمدم باید با مسئولان مهدکودک جلسه بگیرم. نه اینکه ایشان در این مهدکودک کار میکنند قرآن یاد میدهند، ولی چه کسی مهدکودک را اداره میکند چه کسی ساخته، چه کسی پولش را میگیرد؟ مگر خودمان چلاق هستیم؟ خودمان مهدکودک و دانشگاه میزنیم. بنده سالهاست شاید حدود 30 سال است طرحی در ذهنم هست - از زمانی که مسئول تهذیب بودم، مسئول فرهنگی بودم در جامعةالزهرا، بعد معاون فرهنگی مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران شدم - پول و وقت ندارم به این کارها بپردازم، فقط طرح میدهیم هیچکس هم گوش نمیکند. بعد میگویند چقدر اثر کلام شما بالاست، من که اثر کلام از خودم ندیدم، برای بیلیاقتی من هم هست.رشته آموزش عالی دانشکدهای برای موضوع علوم خانواده، یک مادر خانهدار چند علم لازم دارد؟ بهداشت، تغذیه، کمکهای اولیه، تربیت فرزند، همسرداری، روانشناسی کودک، روانشناسی رشد، اینقدر علوم بهاندازه دکتری با شاخه و گرایشهای مختلف هست که میتوانیم درس بدهیم. دختران دانشگاه خود را فرستادیم دانشگاه، آن وقت چه میخوانند؟ مهندسی مکانیک، آخر شما میخواهید مکانیک شوید، میخواهید پای تریلی بروید؟! مدرک میخواهم، خب مدرک را ما میدهیم، مگر ما چلاق هستیم. الآن الحمدلله حضرت آیتالله جزایری پشتیبان شما هستند هیئتعلمی درست کنید دانشگاه بسازید، چرا فقط حوزه میزنید؟ یک دختری نمیخواهد دانشگاه برود، حوزه بزنید در کنارش دانشگاه هم بزنید. نه ما فقط مذهبیها را میگیریم! خیر، قرار شد شما بروید در قسمت جدی زندگی مردم دخالت کنید. اگر شما مسئول یک دانشکده پرستاری غیرانتفاعی در اهواز بودید، الآن با من این جلسه را میگذاشتید؟ یا کارتان خیلی پیشرفتهتر میشود؟ شما چند خانم دکتر استاد دانشگاه میتوانید جمع کنید یک دانشکده پرستاری غیرانتفاعی بزنید؟ به خدا در اهواز میتوانید این کار را کنید. زمینش را بگیرید یک شهریهای کمتر از دانشگاه آزاد بگیرید بلند میشود میآید، چون میخواهد مدرک پرستاری بگیرد و پرستار شود. شما میتوانید بزنید یا خیر؟ پس چرا نمیزنید. این یعنی ما در برنامه نرفتیم مدام در فوقبرنامه کار میکنیم.
دانشکده هنرهای تجسمی، مثلاً شما میخواهید در زمینه اینترنت کار کنید، من میخواستم اینجا بگویم یکی از زمینههای فعالیت شما چیست؟ اینترنت و شبکههای اجتماعی. شما گرافیست دارید؟ ندارید، باید دورههای پودمانی آموزشی برای گرافیستهای خود بگذارید، اصلاً یک دانشکده بزنید. کسی با شما مخالفت میکند؟ مشکلی نیست. برای بودجه آیتالله جزایری هستند برای شما فراهم میکند. بروید بگویید ما میخواهیم تحول ایجاد کنیم، ما فوقبرنامه نیستیم ما برنامهایم ما میخواهیم برنامه زندگی مردم را عوض کنیم. الآن بالأخره دختران در خانه بیکار هستند، نه ماست نه کره درست میکنند نه نان میپزند نه شیر میدوشند، هیچ کاری ندارند فقط باید به دیوار نگاه کنند، این خودبهخود فاسد میشود و همه گناهش گردن شماست. شما باید کاری کنید این برود کاری بکند. الآن دانشکده ادبیات عرب نمیتوانید اینجا راه بیندازید که اینها که عربزبان هستند نویسنده و شاعر عربی بشوند، برای دختران و پسران بزنید. با آقایان جمع شوید و دانشکده بزنید. هنوز اینقدر اعتمادبهنفس نداریم که خودمان را جدی بگیریم. البته آیتالله جزایری اینجور ایدهها را دارند. یکبار ایشان میخواستند و انگار برای دانشکده هنر، رشته بازیگری هم اقدام کردند که گفتیم شما بازیگری را بیخیال شوید ولی بقیه را بزنید.امکانات اینها را دارید فقط فوقبرنامهای نباشید در برنامهها بروید. البته نکتهای که اینجا خیلی مهم است، چند تا تذکر هم بدهم. خواستم کامپیوتر را هم بگویم که دارید. در ارتباط با بحثهای خانواده تا میبینید حجاب ناجور است بروید شوهرداری را به خانمها یاد دهید. سن ازدواج در اهواز مثل جاهای دیگر بالا رفته است؟ بروید به مادرها شوهرداری یاد دهید. 90 درصد تأخیر ازدواج پسرها، برای رفتار نادرست مادرها در خانه است، پسر میبیند مادر چه گیری به پدرم میدهد، من هم بروم همچین بلایی سر خودم بیاورم، خودبهخود بیمیل میشود، شما باید عمیق باشید. تا دیدید دختر دارد تبرج میکند جلسات تخصصی راهنمایی پدرها در محبت به دختر راه بیندازید، پدر خوب به دختر محبت کند دختر آرام میگیرد، خیلی از پدرها بلد نیستند، به مادرها یاد دهید احترام پدر را حفظ کنند دیروز عصر گفتم.
با مسئله «حجاب» غیر مستقیم برخوردکنید
در تهران از 3، 4 مدرسه آمار گرفتند، من میگویم تبرج دختران ناشی از بدرفتاری مادر نسبت به پدر است. از 90 درصد دختران غیر محجبه دبیرستانهای تهران آمار گرفتند، آمارش را در بیت رهبری به من گفتند. 90 درصد از این دختران میگفتند مادران ما با پدران ما رفتار خوبی ندارند، حالا چه چیز را میخواهید در سرش بزنید که حجاب داشته باش. پس این دختر در این خانه مشکل فکری روانی پیدا کرده است. آموزش برای خانواده، حالا دانشکده آن را نزدید خود این موضوع آموزش خانواده را جدی بگیرید. خواستم این را بگویم تا سرفصلهای کاری خود را خیلی عمیق کنید.نظرم در رابطه با حجاب اینطوری است، در مورد با حجاب 90 درصد باید غیرمستقیم کار کرد، اثر معکوس میدهد اگر مستقیم کار کنیم. نمیگویم سخت نگیرید، اول باید دو محیط داشته باشید، یک محیط برای جذب بیحجابها، بگویید من اصلاً نمیخواهم حجاب شما را درست کنم، یک محیط هم برای جذب محجبهها یا کسانی که لیاقت دارند محجبه شوند. دو تا محیط باشد که فعلاً بی حجاب ها نروند فرد دیگری برایشان جلسه بگذارد و برایشان موضوعات جذاب خودشان را بگذارید. مثلاً اگر کلاس بگذارید با یک صورت غیر حزباللهی و غیر اسلامی راههای جذب دل همسر را بگویید، به نظرم در اهواز همچین جلسهای بگذارید 70 درصد غیر محجبه از جوانانی که شوهر دارند میآیند 30 درصد محجبه. حالا آنجا چه درس دهیم؟ بگوییم قال صادق(ع)، چه اصراری دارید قال صادق(ع) بگویید و من عمامه به سر را بیاورید، اولش یک مقدار حرفهای بیدینی بزنید که ظاهرش معلوم نباشد دینی است، بعد کمکم حرفها را جلوتر ببرید، یک استاد دانشگاهی ببرید، خانم یا آقا یکسری حرفها را بزنند بعد توپ را به یک آخوند پاس دهد، بگوید استاد ارجمند این 5 نکته را گفتند همه این نکات روایت دارد. برای ایجاد یک موج در جامعه لازم است.
نکته دیگر دورههای تربیت مربی است. یک زمانی حضرت آقا میخواستند رئیسجمهور شوند در تهران یک طرحی ریختیم کلیشه تکثیر کردیم. کلیشه، یعنی عکسهای تلقی. میگوییم رئیسجمهور ایران، امامجمعه تهران. این را نوشته بودیم و تکثیر کردیم. به پایگاهها میدادیم که این طرف برود در کل محله با ابر روی درودیوار بزنند؛ یعنی ما نشسته بودیم فقط تا صبح تلق میبردیم، چون یکدفعه شهید رجایی به شهادت رسیدند و حرکت یکدفعهای شد. حالا شما باید استاد تکثیر کنید کارهای کلان انجام دهید و کارهای تخصصی در این موضوعات. اگر این کارهای تخصصی انجام بگیرد حتماً نتایج خوبی خواهد داشت.
امربه معروف ونهی از منکر را سیاسی کنید!!
نکته دیگر امربهمعروف و نهی از منکر را خواهش میکنم سیاسی کنید. امربهمعروف و نهی از منکر تقریباً فردی نیست، خیلی کم. امربهمعروف و نهی از منکر زدن سیاسیون بد جامعه است، امربهمعروف و نهی از منکر بیشتر برای احساس مسئولیت های کلان اجتماعی است. این بدبختی که دارد گناه میکند را باید دعوت کنید نصیحت کنید موعظه کنید، هنوز امرونهی نمیشود. «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» این را باید جذب کنید. امربهمعروف برای جایی است که دعوت اثر ندارد، ولی یقین بدانید در تمام این غیر محجبهها دعوت اثری دارد، پس چرا امربهمعروف و نهی از منکر میکنید، هنوز وقتش نشده است. نمیداند و گرفتار است، باید جذبش کنید. نباید اینجا زیاد امربهمعروف و نهی از منکر کنیم.
تولید ادبیات جدید
نکته دیگر تغییر ادبیات است که دیگر نه من حالش را دارم نه دیگر میتوانم توضیحش دهم، ما باید یک مقدار تولید ادبیات کنیم و برخی از ادبیات خود را دقت کنیم که چقدر غلط و ضعیف است و جاذبه ندارد. میگوید حجاب را بهعنوان ارزشها از آن یاد میکنند، به عنوان حکم دین، چرا؟ به آدم بیحجاب میگویید بینظم، بیدین؟ بینظم است چون نظم شهر را به هم میریزد. بیحجابی بینظمی است پوشش بد بینظمی بصری در شهر ایجاد میکند. الآن در شهر شما اینطور هست؟ بخواهند یک ساختمانی را نما کنند، دارند بنایی میکنند روی آن یک پلاستیک میکشند؟ برای چه؟ یک چیز بصری برای شهر میگویند، آلودگی بصری ایجاد میکند. بیحجابی هم آلودگی بصری ایجاد میکند، بیحجابیها انرژیها را هرز میدهد. سخن تازه بگو تا که جهان تازه شود! باید اتاق فکر داشته باشید تولید ادبیات خوب کنید.
من قصه این را گفتم حتماً شنیدید. در تانزانیا برای خوردن غذا به مغازهای رفتم لبنانی و مسلمان بود و فود اسلامی داشت بعد دیدم یک خانم غیر محجبه خیلی زشتی در مغازه است، گفتم این کیست؟ گفت این خانم من است، گفتم او را نصیحت کنم زشت است، چون مسلمانان هم به اینجا میآیند خانمش اینطور بیحجاب، خانمش اروپایی هم بود. گفتم چرا خانمت حجاب را رعایت نمیکند؟ گفت منظورت از حجاب چیست؟ من هنوز نفهمیدم حجاب چیست؟ یکی از آقایانی که پیش ما بود گفت زن مثل عطر میماند در عطر را میبندند نپرد، او هم در عالم خودش، گفت من هم به این دلیل میگویم حجاب لازم نیست، آدم عطر میزند دیگران از بویش استفاده کنند، رفتم این را گرفتم مشتری به مغازه جذب کند. با سادگی تمام فهمیدیم استدلال ما، استدلال برای بیحجابی بود! واقعاً اینکه الآن میگویند زن مانند گل میماند گلچین ستمگر دستش به او نرسد. میگویند دور گلخانهها و پارکها حصارهایش را بردارید، مردم چند بار گلها را برمیدارند و میدزدند بعد کمکم فرهنگشان بالا میرود دیگر دست نمیزنند. اتفاقاً این استدلال در غربیها برای بیحجابی است. میگویند ما داریم حساسیتها را کاهش میدهیم! یعنی شیوه دعوت ما به حجاب غلط است. حالا جدا از اینکه درست است یک چیز تازه یک چیز دیگر بگویید.
زن و شوهری دعوایشان شده بود، برای مشورت پیش من آمدند، آن زمانی که وقت داشتم. این را تا حالا جایی نقل نکردم، گفت شوهرم سرد و... است، شوهرش گفت به خدا همیشه به او میگویم عزیزم، یکدفعه خانمش حرصش درآمد که این کلمه ای جز عزیزم نمیگوید! من گفتم برادر من 4 تا کلمه دیگر هم بگویید، خانم شما فکر میکند این لقلقه زبان شما شده است. یکبار بگویید دورت بگردم، یکبار یک کلمه دیگر. حال خانم از شوهرش به هم خورده میگوید آدم سردی است، راست هم میگوید. باید این را بفهمیم، من از آن ماجرا درس بزرگی گرفتم که سعی کردم در منبرهایم متنوع حرف بزنم. دفعه دیگر طرف آمد، اگر هر 5 دقیقه یکبار هم چرت میزد یک کلمه شنید، نگوید این همان حرفهای قبلی را میزند. توانایی ندارم ولی سعی میکنم ادبیات متفاوت و متناسب انتخاب کنم که مردم توجه کنند. نمیدانم چند نفر از شما معلم هستید معلمی کرده باشید، سر کلاس که میروید میشود یک جوری حرف زد که هیچکس گوش نکند، ولی میشود یکدفعه متفاوت صحبت کرد که همه یکدفعه گوششان تیز شود، این تغییر و تولید ادبیات، دو سال از آن گذشت، آن را کنار بگذارید سراغ جمله بعد بروید، اصلاً جمله کهنه نشده یک جمله دیگر بگویید. از تیتر مراسم، متن، تراکت تبلیغاتی و... . در این زمینه باید خیلی حساس بود. حتماً در 100 نفر آدم، 2 نفر استعداد ادبی دارند. در 400 نفر این دو نفرها را 8 نفر کنید یک اتاق فکر به آنها بدهید بگویید ما از شما هیچچیز جز تولید ادبیات نمیخواهیم، همه لازم نیست بیایند همه کارهای فرهنگی را انجام دهند. بعد در این صفحات اجتماعی و تولید ادبیات میروند برای اینکه روی موبایلهایشان حقایق را با این ادبیات متفاوت، فاخر و جذاب ببینند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
|